پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
پسوند متصل به واژه به معنای برگرداننده مثلاً نوار برگردان، ترجمه مثلاً برگردان فارسی کتاب، قسمتی از لباس که به بیرون تا می شود، در موسیقی قسمت تکرار شونده در یک آواز، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، کاربن
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
راه داننده، رهدان، آنکه بر حقیقت راه وقوف دارد، (بهار عجم) (آنندراج)، دانندۀ راه، (از شعوری ج 2 ورق 14) : همو راهدان هم فرس راهوار زهی شاه مرکب زهی شهسوار، نظامی (از بهار عجم)، ، هادی و دلیل، راهنمای راه، (ناظم الاطباء) : بر تخت بنشست و راهدانان را بخواند گفت از اینجا راه بکجا کشد؟ گفتند: بکشمیر، (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی)، که بر راه و رسم آگاه باشد، که آشنا به آداب و راه و رسم باشد، که راه وصول بچیزی را بلد باشد
راه داننده، رهدان، آنکه بر حقیقت راه وقوف دارد، (بهار عجم) (آنندراج)، دانندۀ راه، (از شعوری ج 2 ورق 14) : همو راهدان هم فرس راهوار زهی شاه مرکب زهی شهسوار، نظامی (از بهار عجم)، ، هادی و دلیل، راهنمای راه، (ناظم الاطباء) : بر تخت بنشست و راهدانان را بخواند گفت از اینجا راه بکجا کشد؟ گفتند: بکشمیر، (اسکندرنامۀ نسخۀ نفیسی)، که بر راه و رسم آگاه باشد، که آشنا به آداب و راه و رسم باشد، که راه وصول بچیزی را بلد باشد
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان نودان در بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون، که در 7 هزارگزی شمال نودان، در دامنۀ شمالی کوه تل مرگ و رود خانه شاپور قرار دارد. دامنه و معتدل است و 105 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول آنجا غلات و برنج است. شغل مردم آنجا زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج. سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج. سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مشیمه. (یادداشت مؤلف). رحم. زهدان که در آن بچه است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که نطفۀ بچه بسته شود. مهبل. تخمدان. تأمور. (منتهی الارب)
مشیمه. (یادداشت مؤلف). رحم. زهدان که در آن بچه است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که نطفۀ بچه بسته شود. مهبل. تخمدان. تأمور. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه. دارای 181 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان نودان بخش کوه همره نودان شهرستان کازرون واقع در 9000گزی شمال خاور نودان و در دامنه. دارای 181 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000گزی شمال صحنه. کنار راه مالرو صحنه بسنقر. هوای آن سرد. دارای 126 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان واقع در 10000گزی شمال صحنه. کنار راه مالرو صحنه بسنقر. هوای آن سرد. دارای 126 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) : با سرمه دان زرین ماند خجسته راست کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر. منوچهری. وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته. خاقانی. در کیسه های جیب عروسان رود عبیر مانند سرمه دان که در او توتیا رود. نظام قاری. شکست رنگ بجای خمار گلها را که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد. سلیم (از آنندراج). ، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز. نظامی. - سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) : تا شبی پای در دواجش برد میل در سرمه دان عاجش برد. سعدی
دهی است از بخش مرکزی شهرستان فومن. این ده در جلگه واقع شده و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 158 تن است. محصول آن برنج، توتون، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان فومن. این ده در جلگه واقع شده و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 158 تن است. محصول آن برنج، توتون، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
سرمه دان به خواب، زنی بود با امانت. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل است که او رابا زن دیندار صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند که سرمه دان بشکست یا ضایع گردید، دلیل که از صحبت زنی دیندار جدا افتد. اگر بیند که سرمه دانی را بخرید، دلیل است که کنیزکی دیندار بخرد و باامانت بود. جابر مغربی سرمه دان درخواب، زنی بود که همیشه خدای را به یاد دارد و مردمان را به راه دین خواند. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل که زنی را بدین صفت بخواهد. اگر بیند که سرمه دان او بشکست، دلیل که زن او هلاک گردد. محمد بن سیرین
سرمه دان به خواب، زنی بود با امانت. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل است که او رابا زن دیندار صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند که سرمه دان بشکست یا ضایع گردید، دلیل که از صحبت زنی دیندار جدا افتد. اگر بیند که سرمه دانی را بخرید، دلیل است که کنیزکی دیندار بخرد و باامانت بود. جابر مغربی سرمه دان درخواب، زنی بود که همیشه خدای را به یاد دارد و مردمان را به راه دین خواند. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل که زنی را بدین صفت بخواهد. اگر بیند که سرمه دان او بشکست، دلیل که زن او هلاک گردد. محمد بن سیرین